بر خلاف تبلیغات کودنانه سران حکومت اسلامی، بحران جهان سرمایه داری بر عمق و دامنه بن بست اقتصادی و سیاسی و اجتماعی رژیم اسلامی خواهد افزود. رژیم اسلامی در پس این بحران نه مجرا و زمینه ای برای نفس کشیدن بلکه برعکس موقعیت خود را شکننده تر و تضعیف شده تر خواهد یافت. پی آمدهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بحران جهان سرمایه داری بر رژیم اسلامی کدامند؟ دلایل و مبانی اساسی چنین ارزیابی ای چیست؟
تشدید بحران اقتصادی رژیم اسلامی
از واقعیت پایه ای نظام سرمایه داری باید شروع کرد. سرمایه داری نظامی جهانی است. در هرگوشه ای از جهان از قانونمندی یکسانی تبعیت میکند. هر چند که در هر جامعه ای از ویژگیها و خصوصیات خاص خود برخوردار است، اما ماهیت، عملکرد و هدف فعالیت اقتصادی در این نظام یکسان است. تولید سود و انباشت سرمایه مرز و ملیت و قومیت و مذهب نمی شناسد. بعلاوه جهان "دهکده ای" است تنگاتنگ که با خطوط اینترنت و گردش سرمایه و انتقال تکنولوژی و اطلاعات و تحرک نیروی کار در ارتباط دائم است. حتی دیوارهای چین و مرزهای کشوری هم مانعی در مقابل گسترش دامنه های بحران سرمایه داری به سایر جوامع نیستند. به اعتباری دیگر همانطور که در دوران رونق اقتصادی سرمایه در سطح جهان علی العموم ما شاهد گسترش عرصه های سودآوری و سرمایه گذاری و انباشت هستیم، در دورانهای رکود و بحران اقتصادی هم شاهد انتقال و تاٽیرات بحران بازار جهانی بر بازار داخلی در کشورهای مختلف خواهیم بود. واقعیت این است که نرخ سود در نظام سرمایه داری گرایشی به نزول دارد و یک مکانیسم مقابله با گرایش نزولی نرخ سود صدور سرمایه به عرصه های جدید و سود آورتر در سطح جهان است. صدور سرمایه و گسترش عرصه های جدید سودآوری در عین ارزش افزایی و انباشت در عین حال زمینه و مجرایی برای صدور بحران نظام در شرایط رکود و افت اقتصادی به حوزه های دیگر هم هست. تصور اینکه که تنها شرایط کارکرد روتین و یا رونق اقتصادی در جهان سرمایه داری به جوامع دیگر منتقل شود، تصوری ساده انگارانه است. در دوران کنونی حتی بازار داخلی دور افتاده ترین جوامع نیز به اشکال مختلف، متاٽر از ویژگی های بازار جهانی سرمایه و بحران و افت و خیز آن قرار دارد.
ارتباط و در هم آمیختگی بازار جهانی و بازار داخلی جوامع مختلف در شرایط کنونی به اشکال مختلف متحقق و تامین میشود. صدور سرمایه، صدور کالا، و صدور وسایل مصرف زندگی و نیازمندیهای تولید، حلقه های این ارتباط تنگاتنگ را تشکیل میدهند. اما رژیم اسلامی حوزه صدور مستقیم سرمایه نیست. و این مساله خود را در پائین بودن درصد سرمایه صادر شده به کل سرمایه در گردش در جامعه نشان میدهد. اما پائین بودن حجم سرمایه مستقیم صادر شده به ایران را حجم بالای صدور کالاهای مصرفی و وسایل تولیدی عموما جبران میکنند. در عین حال اگر چه سهم صدور مستقیم سرمایه خارجی به کل سرمایه در بازار داخلی در نگاه اولیه محدود است اما برای پی بردن به واقعیت نقش سرمایه و عملکرد آن در بازار داخلی ایران باید به نقش و عملکرد اقتصادی و منشاء سرمایه دولتی پرداخت. منشاء سرمایه دولتی در ایران اساسا سرمایه خارجی است. در آمد نفت در واقع همان نقشی را در بازار داخلی ایران ایفا میکند که صدور سرمایه در جوامع دیگر ایفا میکند. در حال حاضر سقوط در آمد نفت و افت درآمد دولتی عملا به معنای انتقال بحران اقتصادی در سطح جهانی به سرمایه داری در ایران است.
بحران اقتصادی نظام سرمایه داری جهانی بدون شک تاٽیرات و تبعات گسترده خود را بر سرمایه داری در حکومت اسلامی و هر جامعه دیگری خواهد گذاشت. در ایران، بحران و بن بست اقتصادی رژیم اسلامی را تشدید خواهد کرد. برای اٽبات این مساله راه چندان دوری نباید رفت. مسئولین بانکی رژیم اسلامی از هم اکنون زنگهای خطر را به صدا در آورده اند. موقعیت اقتصادی رژیم اسلامی در واقع حاصل جمع واقعیات بحران اقتصادی جهان سرمایه داری با بن بست اقتصادی رژیم اسلامی است. این رژیم به لحاظ اقتصادی هیچ چشم اندازی ندارد. اینگونه نیست که در دوران رونق اقتصادی سرمایه داری جهانی از ویژگی های آن بهره مند خواهد شد. بر عکس ویژگی های رژیم اسلامی، مختصات سیاسی و ایدئولوژیک آن، در واقع مانعی جدی در تبدیل بازار داخلی ایران به بخشی ارگانیگ و ادغام شده در بازار جهانی است. واقعیات سیاسی، مسائل اساسی خاورمیانه، جنگ دو قطب تروریستی جهان معاصر، آن ویژگی های عمومی ای هستند که علامت اقتصادی بزرگی در بالای سر حکومت اسلامی قرار میدهند. مساله این است که بحران سرمایه جهانی بحران اقتصادی رژیم اسلامی را تشدید میکند، اما رونق آن الزاما تاٽیری در موقعیت اقتصادی رژیم اسلامی ندارد. رژیم اسلامی به لحاظ اقتصادی یک پروژه شکست خورده است. بن بست رژیم اسلامی علاجی ندارد. راه حلی برای موقعیت اقتصادی در هم شکسته رژیم اسلامی قابل تصور نیست. رژیم اسلامی بنا به فاکتورهای سیاسی و عمومی ای شکست خورده است. اقتصاد ایران در چهارچوب نظام اسلامی پاسخی ندارد. هیچ نوع گشایش اقتصادی تا زمانیکه رژیم اسلامی حاکم است، قابل تصور نیست. علاوه بر این احتمال هر نوع گشایش اقتصادی کاپیتالیستی حتی بدون نظام اسلامی کمرنگ تر شده است. اراجیف خامنه ای و احمدی نژاد و رفسنجانی حتی راه حل موقتی هم برای بن بست اقتصادی رژیم نیست. هرگونه گشایش اقتصادی حتی بطور موقت هم مستلزم سرنگونی رژیم اسلامی و تغییر حکومت سیاسی در جامعه است. "هيولاى اقتصاد، جمهورى اسلامى را به سمت سقوط ميراند." (منصور حکمت)
پی آمده های سیاسی و اجتماعی
موقعیت سیاسی رژیم اسلامی تابعی از قدرت سرکوبگری رژیم است. رژیم اسلامی برای سر پا ماندن باید بزند، تا باقی بماند. روزی که نتواند سرکوب کند، روز سقوطش آغاز میشود. در مقابل مردمی است که در تکاپوی سرنگونی اش هستند. مستقل از افت و خیزهای جنبش توده های مردم برای سرنگونی، مساله قدرت سیاسی و تعیین تکلیف دولتی مساله ای باز و یکسره نشده است. رژیم اسلامی در مقابل نسل جدیدی از مردم، نسل جوان، قرار دارد که در عرصه سیاست تاریخ کوله بار زخمهای وارده بر جامعه در سالهای استقرار حاکمیت خونین رژیم اسلامی را بر پیکر خود ندارند. این شرایط تصاویر بیان کننده موقعیت دائمی رژیم اسلامی اند. کمتر رژیمی قادر به دوام در چنین شرایطی است.
اما شرایط حاد جهانی چه تاٽیری بر بحران سیاسی رژیم دارد؟ برای پاسخ باید به تغییر موقعیت جنبشهای اجتماعی در اپوزیسیون نگاهی انداخت. یک پی آمد تحولات اقتصادی حاضر شکست پرچم وحشی ترین مدافعین بازار آزاد در سطح جهانی است. آنچه که ارتجاع جهان سرمایه داری، "انقلاب ریگان"، نام گذاشته بودند، عملا به پایان خود رسیده است. شکست ریگانیسم و تاچریسم در حقیقت بیانگر پایان تهاجم افراطی ترین جناح سرمایه جهانی در دوران پس از جنگ سرد در اذهان جامعه است. حتی کودن ترین مدافعین سرمایه داری هم این واقعیت را انکار نمیکنند. شکست تهاجم بازار و شکست جریان راست افراطی "نئو کنسرواتیو" در کاخ سفید، مجموعا به افول سیاسی نیروها و جناحهای متعدد این جنبش در سطح جهانی منجر خواهد شد. این جناحها در اقصی نقاط جهان را از سوخت لازم برای پیشروی بی بهره خواهد کرد. در حقیقت بحران راست ترین جناحهای سرمایه در سطح جهانی به بحران و وخامت بیشتر موقعیت سیاسی جریانات راست پروغربی در اپوزیسیون ایران ترجمه خواهد شد. حتی اگر این رابطه یک رابطه یک به یک نباشد. بدون تردید رابطه ای مستقیم است. این گرایشات که در پس تعرض بازار آزاد و پروژه های نئوکنسرواتیوها زمینه هایی برای قدرت گیری یافته بودند، با شکست "پروژه عراق" و عدم قابلیت تکرار آن دچار یک دیپرسیون سیاسی شدند. بحران کنونی این جریانات را در یک موقعیت وخیم سیاسی تر قرار داده است. کسانی که پرچمدار پروژه های ریاضت اقتصادی هستند، کسانی که دست بی رحم بازار را درمان دردهای جامعه معرفی میکردند، کسانی که پرچمدار لجام گسیختگی سرمایه و قرار دادن سرنوشت جامعه در انقیاد سرمایه بودند، چشم انداز مطلوبی برای حقنه کردن این عقایق ارتجاعی و ضد انسانی به جامعه ندارند. این شرایط منجر به حاشیه ای شدن اپوزیسیون راست پروغربی در تحولات سیاسی جامعه خواهد شد. اگر سناتور مک کین کاندید حزب جمهوریخواه آمریکا بخاطر قرار گرفتن در کنار جورج بوش مورد انزجار بخش وسیعی در جامعه آمریکا قرار دارد، کسانیکه فریاد "تانکیو بوش" را سرمیدادند، نمیتوانند سرنوشت چندان متفاوتی داشته باشند. واقعیت این است که هم "حزبی های" جورج بوش در اپوزیسیون ایران هم سرنوشت جورج بوش هستند. راه فراری برایشان نیست! حاشیه ای تر خواهند شد.
این ویژگی ها از طرف دیگر هر چه بیشتر جنبش کمونیسم کارگری و آلترناتیو کارگر و کمونیسم را در محور اصلی سیاست در جامعه در قبال سایر جنبشهای اجتماعی قرار میدهد. در پس واقعیات خشن بحران جهان سرمایه داری، اذهان پرسشگری که به دنبال پاسخهای پایه ای در قبال بحران جهانی میگردند، مارکس و کمونیسم کارگری و منصور حکمت را می یابند. شرایط کنونی چشمها را بیش از گذشته به سوی کمونیسم کارگری خیره میکند. مقبولیت آلترنایتو رهایبخش و انسانی کمونیسم کارگری یک واقعیت انکار ناپذیر است. برجسته شدن موقعیت کمونیسم کارگری، کمونیسم بدون تخفیف، به کشمکشهای اجتماعی و طبقاتی در جامعه حدت بیشتری می بخشد. تشدید پلاریزاسیون طبقاتی یک محصول چنین شرایطی است. رژیم اسلامی در شرایطی که مردمی به کمین آن نشسته اند، در شرایطی که کمونیسم کارگری نگاهها را به طرف آلترناتیو خود جلب کند، در شرایط شکننده تر و وخیم تری قرار خواهد گرفت. مردم به دنبال پاسخ معضلات سیاسی حاضرند. به دنبال راه حلی انسانی میگردند. آزادی میخواهند، رفاه میخواهند، برابری اقتصادی و سیاسی میخواهند. این شرایط و ویژگی ها یعنی گسترش مقبولیت راه حل کمونیسم کارگری. راه حل های بورژوایی و بازار آزادی و راست پروغربی اساسا بی اعتبار شده اند. مسلما فاصله بسیاری میان مقبولیت و مادیت بخشیدن به پیروزی در یک مصاف سیاسی سترگ است. تحقق چنین شرایطی محصول تلاشی همه جانبه است. اما علیرغم پیچیدگی ها و موانع تحقق چنین پروژه ای، جامعه ایران میتواند پرچمدار اولین انقلاب کارگری در قرن بیست و یکم باشد.
سران رژیم اسلامی به تکاپو افتاده اند. کودنانه در پس این بحران به دنبال راهی برای گسترش موقعیت ایدئولوژیک اسلام در جامعه و منطقه هستند. میکوشند اینگونه وانمود کنند که بحران جهان سرمایه داری زمینه ای برای عروج ارتجاع پوسیده و گندیده اسلامی است. در شرایطی این خزعبلات را تکرار میکنند که شبح مارکس بار دیگر در قلب جوامع سرمایه داری به گردش در آمده است. این اراجیف را نمیتوان جدی گرفت، بیان استیصال رژیم است. اینها تبلیغات رژیمی در حال احتظار است. خودشان هم میدانند که اسلام رفتنی است. میدانند که اسلام و حکومت اسلامی مورد انزجار اکٽریت عظیم توده های مردم است. جامعه ایران در آستانه عظیم ترین تحول ضد مذهبی در جهان معاصر است. جمهوری اسلامی در لبه پرتگاه است. بحران جهان سرمایه داری منجر به تشدید بحران رژیم اسلامی خواهد شد. راهی فراری نیست. دگرگونی عظیم اوضاع اجتناب ناپذیر است. متمدنترین راه، سرنگونی رژیم اسلامی و خلع ید سیاسی و اقتصادی از سرمایه و اسلام در پس یک انقلاب کارگری است. این هدف ماست! *